دوقلوهای ماماندوقلوهای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره
زندگی من و بابا.عقدزندگی من و بابا.عقد، تا این لحظه: 13 سال و 13 روز سن داره
بابایی بابایی ، تا این لحظه: 38 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 34 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

خدارو باهمه وجودم حس کردم

مامان بابام مهمون من هستن

سلام دوستای گلم من حالم خوبه...امیدوارم شماهم حالتون عـــــــــــــــالی باشه و دلتون شاد انشالله                                 من عجیب خسته ام... روضه ی مادرشوهری هم تموم شد و خلاص... روز یکشنبه شوشو جونم ارومیه تشریف داشتن و منو خودش ساعت 10:15 صبح رسوندن خونه ی مادرشون و من رفتم دیدم خواهر شوهر سر اجاق گاز دارن شله ززرد هم میزنن و جاری محترم هم نبودن... منم شله زرد هم زدم و نیت کردم...خداقبول کنه انشالله حاجات همه مون رو دوستای گلم بعدش نون سنگک و پنیرو سبزی هارو حلش ک...
26 آذر 1392

پنجشنبه ی تعطیل ما

سلام خوبنی؟ من هم خوبم هم بد.....از دیشب داره حسابی برف میاد و همه جا سفید پوش شده اینم عکسش...«خیابان دانشکده» دیشب داداشم مارو رسوند خونمون و ماشین ماروبرداشت و رفت...قرارشد اخر شب ماشین رو بیاره تو پارکینگ و بره...من و شوشو همش میومدیم جلو پنجره میرفتیم من استرس و دلهره داشتم از باریدن برف شوشو گفت که احتمال داره فردا راه و جاده ها بسته باشه بااین وضع برف...البته برنامه ی هواشناسی تبلتشم که دقیق نشون داده بود همینو... خلاصه خوابیدیم و شوشو زودی خوابش برد...صبح ساعت 5 ساعتش زنگ خورد و همکاراش دست به یکی کردن که همه یه حرف و بزنن و از رئیسشون درخواست مرخصی بکنن البته مرخصی که نه موجه بوده برای همشون....اما قرارشد...
21 آذر 1392

تولد دوست جونم طاهره

سلام امروز دوتاپست گذاشتم یکی تولد دوستم باران جون و الان تولد دوستم طاهره جون  که امیدوارم 120ساله بشه وسالهای سال کنار همسر مهربونش و نی نی که در آینده میاد ندگی خوب و خوشی داشتن باشن و خوشبخت باشن الهی امین طاهـــــــــــــــــــــره جونم خانمی امیدوارم زودی برگردی و از خبرای خوشت پست بذاری منم ساعت 2:45 با همسایمون رفتیم روضه فعلا چن نفری بیشتر نیومده بودن... بعدش ساعت 5:10راه افتادیم اومدیم خونه...پیاده رفتیم پیاده برگشتیم...هواسرد بود...سرم درد میکرد و میکنه... خداجونم خیلی دعا کردم البته نه برای خودم برای همه بعد خودم... حالم خوب بودا...تا اینکه یکم پیش شوشو گفت که احتمالا اگه هوا بد بود فردا باز میمونن شهرستان ...
19 آذر 1392

تولد تولـــــــــــــــــــــــــــــــد

سلام خوبـــــــــــــــــین؟ منم ای بدک نیستم... اما اصلا وقت ندارم وفقط بخاطر دوست گلم اومدم«باران جون» دوست عزیزم امیدوارم 120 ساله بشی و همین روزا یکی از بهترین خبرای دنیا«مامان بشی»رو بشنوی... یکم بی معرفت شدم کمترمیام وبت ولی درکم کن فرصت ندارم عزیزم دوست دارم خانمی شادباشی و یه دنیا آرامش داشته باشی منم دارم میرم به خودم برسم مادرشوشو زنگیده بود گفت از ساعت 3خانمها جمع میشن 4 روضه خون میاد و مرضیه دارن...نمیدونم حال ندارم اما نمیشه که نرم... خیلی خسته ام دیروز انقد کار کرده بودم شب سه سوته خوابم برد امروز 17همم هستش و خداجونم منتظرم که جواب دعاهامونو بده ...
19 آذر 1392

هوای بارونی...دیروز خونه جدید بابا ایرج

سلام من خوبم خداروشکر انشالله که شماهم خوب باشین من امروز 15همم هستش و فعلا باید تو اقدام باشم خدا خودش نی نی ماروهم بده خلاص شیم امروز از بعد ظهر همش داره بارون میاد...بارون رو دوس دارم...ولی عاشق بارون توهوای آفتابیم شوشو جونم هنوز نرسیده خونه بابام...رفته دنبال ماشین و بعد میاداینجا فداش بشم الان خسته ست... دیشب انقد خسته بودم یهویی خوابم گرفت...رفته بودیم برای تمیز کردن خونه جدید باباایرج اینا امروز اما نرفتیم چون خونه جدید یکم کار بود باید حلش میکردن...فردا صبح میرم با مامانیم...وانشالله تاجمعه اسباب کشی میکنیم... نمیدونم چی بنویسم انگاری مغزم هیچی نمیرسه....بهتره قبل اینکه بیشتر ازاین خرابکاری نکردم بای بدم برم ...
17 آذر 1392

دوست جونیم مامان شد

سلام خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدایا شکرت امروز تو یاهو با فریبا جونم حرف میزدیم که گفت نیلوفرجونم مامان شده...وای خداجونم صدهزار مرتبه شکرت...به قول ابجیم وقتی میشنویم یکی مامان شده دلگرم میشیم خانمی یه دنیا تبریک انشالله روزی برسه همه ی دوستای منتظرم پست جدید بذارن و از مامان شدنشون بنویسن الهـــــــــــــــــــــــی آمین امروز این خبر خوش و اولین برف رو فال نیک میگیرم...بااینکه من از برف دلم میگیره...یکی دوبار بچه بودم خوردم زمین و اینکه حالاشوشوجونم دایما تو مسافرته خداخدا میکنه هیچوقت زمین لغزنده و لیز نباشه خدا همه ی بنده هاشو حفظ کنه و همه رو عاقبت به خیر کنه خداجونم شکر بابت ...
14 آذر 1392

من و احوالاتم

سلام من اومدم شماهمگی خوبین؟من خوبم و روبه راهم دقیقا این شکلی دیروز روز خوبی بود مامان جان البته چون کار کردم و خونه رو یه دست کشیدم وقتم خوب گذشت و تاساعت2:30 همش کار کردم و.... بعدش تاعصر نشستم پای نت...همسری جونمم ساعت 19:35رسید خونه و همینکه رسید گفتم برو یه دوش بگیر بریم خونه مامان جونت اینا اونم قبول کرد و رفت و اومدشاممون رو خوردیم و توویچت به برادرشوشو پیغام دادم که خونه اید زودی جواب داد نه خونه ی بهار اینا هستیم(دخترعموی شوشوم)دیگه نرفتیم اونجا...بعد خواستم بریم دیدن مامان بزرگم که  چشاش یکم اذیت دارن اونم که دیدیم خونه تنهاست گفتم بریم زنگ رو بزنیم پیره یهو میترسه اونجاهم نشد...ماهم که ازز رو نمیریم....یهو نشسته بودم تو م...
12 آذر 1392

نی نی مشهدی من

سلام به همه دوستای گلم امیدوارم که خوب و خوش و سرحال باشید ناناز مامان دلم خیلی برات تنگه...یکی از دوستای گلم مامان آنیتا جونم دیشب تو ویچت حرف خوبی زد ماها اکثرا میگیم به نی نی فکرنکن...استرس میگیری و اینا......اتفاقا باید همیشه به بودن نی نی تودلم به بغل گرفتنش درآینده فکرکنم...باید با تمام وجود بخوامت مامانی...اخه هیچی تودنیا نمیتونه قد اومدن تو خوشحالم کنه...همه ی شب بیداری ها رو همه ی سختی هارو به جون میخرم ولحظه شماری میکنم به داشتنت بغل گرفتنت و بوسیدنت مامان جان خیلی دوس دارم آروم باشم اما...میدونم االن دلت گرفت و میخوای برای دل مامانی گریه کنی غصه نخور عوضش از خدای اسمونا بخواه زودی بفرستت تو دلم ...مخصوصا تواین روزای پاییزی...
10 آذر 1392

من مانده ام تنهای تنها

سلام امیدوارم تااین ساعت از روز جمعه رو خوش گذرونده باشین و لحظات شادی کنار همسرو نی نی و کلا خانوادتون روسپری کرده باشین و مث من که الان تنها نشستم تنها نمونده باشین صبح ساعت 9:30 شوشو بیدارم کرد و اومدیم برای صبحانه،ازصبح تا 12-13 نشستیم پای نت با همسری و فیسبوک شوشو رو تنظیم کردیم و گوشت رو گذاشتم بپزه و همش کنار شوشو مشغول بودم با کامپیوتر شوشوم تا4:30پیشم بود و تنهام نذاشت اما بعدش رفت و چشام و پراز اشک کرد نمیدونم چرا نمیذارم بیچاره بره یکم تفریح کنه...شاید خودخواهی باشه اما من هرروز خدا تنهام دیگه چرا جمعه رو ازم گرفتن ...انصاف نیس من تنهابمون...شوشوگفت چندین بارم گفت پاشومیبرمت خونه ی باباایرج من جوابم منفی بود وبعد که پاش رو ...
8 آذر 1392